(یک)
• اگر روزی مردم دیگر طمع نورزند من بیکار خواهم شد.
• اگر روزی مردم دیگر کنجکاو نشوند من بیکار خواهم شد.
• اگر روزی مردم دیگر به زیبایی نظر نکنند من بیکار خواهم شد.
• اگر روزی مردم دیگر نیاندیشند من بیکار خواهم شد.
• اگر روزی مردم دیگر در بدن نباشند من بیکار خواهم شد.
• اگر روزی مردم دیگر شکست نخورند من بیکار خواهم شد.
• اگر روزی مردم دیگر لذت نبرند من بیکار خواهم شد.
ما تکهتکهی ذات مردم پیرامونایم. من از طمعِ تو، کنجکاویِ تو، زیبادوستیِ تو، اندیشهی تو، بدنِ تو، شکستِ تو، لذتِ تو، ساخته شدهام.
زمانی احترامشان را کسب خواهی کرد، که ذاتشان را ببینی. دیدن ذات، همان دیدن ضعف است، انسان نمیتواند طمع نورزد و این ضعف او است.
(دو)
- ببین، مردم خیلی راحت فریب میخورند. کافیه چهارتا حرف قلمبهسلمبه بزنی، و چهار تا نمودار نشونشون بدی. اونها نمیتونند چیزها رو بهخوبی ارزیابی کنند. من هم نمیتونم، ولی لااقل در خصوصاش فکر کردهام گاهی. عجیب این که در مقابل این که این رو بهشون یاد بدی مقاومت میکنند.
- همهی چیزهایی که گفتی درسته. مردم از چیزی که تو گفتی هم بدترن. ولی آدم میتونه سعی کنه کمکشون کنه و عذاب ببینه، یا میتونه از این استفاده کنه برای موفقیت خودش.
(سه)
- اون ساختمون رو ببین قشنگه.
- در یک شهر زشت هیچ ساختمونی قشنگ نیست.
برچسب : نویسنده : rahedoor-t بازدید : 22